جوجه طلاییجوجه طلایی، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
السای مامانالسای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات جوجه طلایی

به به خانووووم

امروز از شرکت بابا بهشون یه عیدی خیلی خوب دادن. بابا هم یه حساب برا خانوم خانوما باز کردهو همه اش رو دست نزده ریخت به اون حساب. بابایی اونجور به فکر دخترمونه ها!!!! بعضی شبا برات قصه میگیم صدات میکنیم. بابا باهات حرف میزنه متوجه میشی دختر نازم؟؟؟
21 اسفند 1392

اولین تکونای نی نی رو متوجه شدم!!!

امروز داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم و بهش میگفتم نمیدونم چرا تو هفته 19 هنوز تکونای نی نی رو متوجه نمیشم که یه دفه دیدیم دلم پرید!!وای خدا نی نی قشنگم به دلم یه ضربه کوچولوزد.  وای مامان این لحظه اینقدر قشنگه که اصلا نمیتونم توصیفش کنم. فقط میدونم اون لحظه اشک تو چشام جمع شد و خداروشکر کردم یه بهم یه نی نی شیطون و بازیگوش داده که داره تو دلم بازی میکنه. دو روز بعد هم رفتم سونوگرافی آنومالی. خانوم دکتر همه چی رو چک کرد و گفت دخملتون الان 285 گرمه الان من و بابا دوتا اسم انتخاب کردیم که نمیدونیم کدومشو برای دخترمون بزاریم. ...
21 اسفند 1392

اول بهمن 92

سلام به نی نی خوشگلم. خیلی وقته نتونستم بیام اینجا اما الان میخوام همه رو برات بنویسم. اول بهمن من و بابا با یه نی نی خوشگل رفتیم قشم. واااای خیلی خوب بود. این اولین سفر سه تایی ما بود. البته دوس داشتم تو به دنیا اومده بودی و خودت میتونستی از تو بغل من و بابا همه جا رو ببینی. دلفنا همه اش میومدن دور قایقمون شنا میکردن. اونجا اینقدر بهمون خوش گذشت که نگو. بابایی ازونجا برات کلی لباسای خوشگل خوشگل خرید. یه پیراهن قرمز هم برات گرفته که من عاشقشم. مامان و بابا خیلی دوست دارن فسقلی من.
21 اسفند 1392
1